زندگینامه شهید محمدرضا فتحی محمدرضا فتحی فرزند اسماعیل در خرداد ماه سال ۱۳۳۷ در قلابر سفلی در زنجان در خانواده ای مستضعف و مذهبی دیده به جهان گشود . دوره ابتدایی را در روستای مذکور به اتمام رساند . از همان اوایل زندگی فردی مومن و معتقد بود ساده زندگی می کرد و ساده لباس می پوشید . غذای ساده می خورد و از تشریفات بدش می آمد و همیشه به نماز و روزه اهمیت می داد . در مکتب خانه قرآن را ختم کرده بود و به قرآن علاقه ای وافر داشت و با لحن خوش قرآن می خواند . در مورخه ۱۳۵۸/۱۰/۱ بعنوان نیروی مردمی ثبت نام نمود و در اوایل سال ۵۹ به کردستان اعزام و بعنوان جوانمرد در سقز ثبت نام نمود ، که مدت ۶ ماه در پاسگاه ایرانشاه سابق ایران خواه فعلی مشغول به خدمت گردید . سپس به سردشت اعزام شد که مدت ۶ ماه در پادگان سردشت ، بعلت بسته بودن راه مستقر گردید و در سال ۶۰ بکمک نیرو های اسلام که سرهنگ صیاد شیرازی نیز نیرو آورده بود راه باز و منطقه پاکسازی گردید ، پس از آن دوباره به سقز آمد و در آنجا مستقر گردید ، که در مورخه ۶۰/۰۷/۱۱ پاکسازی شهر بوکان را شروع کرده و به انجام رسانیدند. صحبت های همسر شهید محمدرضا فتحی در حدود سال ۱۳۵۵ با من ازدواج کرد و فرزند اولمان در سال ۱۳۶۰ متولد شد که نامش را علی نهادیم. صاحب اخلاق خوبی بود با افراد خانواده به مهربانی رفتار میکرد و از میهمانان خود چه کوچک و چه بزرگسال دوستانه پذیرایی می نمود و با همه زود مانوس می شد و دیگران بسهولت جذب اخلاقش می شدند. خبر شهادت وقتی خبر شهادت رسید پسرم علی بشدت مریض شده بود و بعد از شام که عده ای از پاسداران سپاه در را زدند ، من در را باز کردم و آنها جویای پدر شهید شدند . سپس پدر او را همراه خودشان بردند . من در آن لحظات متوجه شدم که همسرم شهید شده است . وقتی پدر شهید بازگشت خبر شهادت همسرم را داد . من خیلی ناراحت و در عین حال خوشحال شدم ، چرا که همسرم را در راه اسلام و میهن و امام عزیزمان خمینی کبیر از دست داده بودم .از طرفی از اینکه از همسرم فرزندی دارم ، خوشحال بودم که جای وی را خواهد گرفت و راه او را ادامه خواهد داد . تصمیم جدی گرفتم تا او را طوری پرورش دهم که نگذارد خون شهدا بهدر رود و رهرو آنان باشد . فرزند بعدی هشت ماه پس از شهادت پدرش در سال ۱۳۶۲ بدنیا آمد که نام زینب را بر او نهادیم . پیامی که مسئولین باالاخص مسئولین سپاه دارم : از دین اسلام و آرمانهای امام عزیز و خون شهدا دفاع کنند و نگذارند خون شهدا پایمال شود و بدست ضد انقلاب و عمال استکبار جهانی بیفتد . از سپاه خیلی متشکرم که همیشه شریک غم ما بوده اند و با دلجوئیهای خود ما را امیدوار نموده اند و به ادامه راه ما را تشویق کرده اند.آنها مانند شهدای ما جای خالی آنان را پر کرده اند و بخصوص به پاسداران توصیه می کنم که رهبر و مسلمین را تنها نگذارند و چون گذشته در صحنه های ایثار و حماسه آفرینانه جنگ در صحنه های سازندگی نیز حضور فعال داشته باشند و نگذارند دشمن با شایعه و توطئه های خود انقلاب را نابود کند . تا اینکه این انقلاب را به صاحب اصلی اش تحویل دهند . قسمتی از خاطرات پدر شهید محمد رضا فتحی : محمدرضا وقتی که از جبهه بر می گشت با هم صحبت می کردیم . او در صحبت هایش می گفت پدر جان ، می گویند اگر پدر و مادر انسان را حلال نکنند ، به فیض شهادت نمی رسد شما اجازه من به روستا بروم و مادرم را بیاورم و از او حلالیت بطلبم . من قبول کردم روز بعد محمدرضا به روستا رفت و مادرش را با خودش آورد . من آن زمان در شرکت کار می کردم و آن شب آنجا ماندم وقتی صبح به خانه آمدم والده بنده گفت که محمد رضا تا صبح نخوابید و تمام وقت مشغول نوشتن بود وقتی خواست بیرون برود (به جبهه) نامه ای به من داد و مادرم آن نامه را به من داد دیدم که محمدرضا وصیتنامه خودش را نوشته است . من همانروز او را راهی منطقه کردم که بطرف سقز عمرانخواه می رفتند . وقتی محمدرضا میرفت با خدا راز و نیاز می کردم و با خودم می گفتم پروردگارا این فرزندی بود که تو به من دادی و من اکنون او را به تو می سپارم . (محمدرضا ازوداج کرده بود . اما تا آن زمان صاحب فرزند نشده بود) به خانه برگشتم تا اینکه در سال ۵۹ خداوند فرزندی به محمد رضا داد . محمدرضا در جبهه بود . با او تلفنی صحبت کردم و مژده دادم که صاحب فرزند شده ای و خداوند بعوض تو برای ما پسری عنایت فرموده است . او هم تاکید کرد که حال من خوب است و سلامت هستم . سه ماه بود که در جبهه بود و ده روز به عید مانده محمدرضا از جبهه برگشت و به من گفت : پدر من باید زود برگردم چون جای من کسی نیست که آنجا بماند و به من نمی گفت که مسئول است . خبر شهادت به هر صورت بعد از سه روز دوباره او را خودم راهی جبهه کردم . پانزده روز از رفتن محمد رضا گذشته بود که در سال ۱۳۶۰ خبر شهادتش را به ما دادند . محمدرضا تقریباً ۱۵ ساله بوده که او را مجبور به ازدواج کردم هر چند که سن کمی که داشت اما بیشتر درک می کرد . او اصلاً با افراد متفرقه دوست نمی شد و دوستان مخصوصی داشت . در زمان قبل از انقلاب نیز او فعالیت داشت و علاقمند به اسلام و دین بود . کاربر: فناوری اطلاعات و شبکه دولت - دسته ها: معرفی شهدا زمان: یکشنبه, 23 آذر,1399 بازدید: 707 کلمات کلیدی: زندگینامه شهید محمدرضا فتحی